|
چنانكه حضرت على -عليه السلام تسليم پيشنهاد عباس مىشد وبلافاصله پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمگروهى از شخصيتها را براى بيعت دعوت مىكرد، مسلما اجتماع سقيفه به هم مىخورد ويا اساسا تشكيل نمىشد.زيرا ديگران هرگز جرات نمىكردند كه مسئله مهم خلافت اسلامى را در يك محيط كوچك كه متعلق به گروه خاصى بود مطرح سازند وفردى را با چند راى براى زمامدارى انتخاب كنند. با اين حال، پيشنهاد عمومى پيامبر وبيعتخصوصى چند نفر از شخصيتها با حضرت على -عليه السلام دور از واقع بينى بود و تاريخ در باره اين بيعت همان داورى را مىكرد كه در باره بيعت ابوبكر كرده است.زيرا زمامدارى حضرت على -عليه السلام از دو حال خالى نبود:يا امام -عليه السلام ولى منصوص وتعيين شده از جانب خداوند بود يا نبود.در صورت نخست، نيازى به بيعت گرفتن نداشت واخذ راى براى خلافت وكانديدا ساختن خود براى اشغال اين منصب يك نوع بى اعتنايى به تعيين الهى شمرده مىشد وموضوع خلافت رااز مجراى منصب الهى واينكه زمامدار بايد از طرف خدا تعيين گردد خارج مىساخت ودر مسير يك مقام انتخابى قرار مىداد; وهرگز يك فرد پاكدامن وحقيقتبين براى حفظ مقام وموقعيتخود به تحريف حقيقت دست نمىزند وسرپوشى روى واقعيت نمىگذارد، چه رسد به امام معصوم.در فرض دوم، انتخاب حضرت على -عليه السلام براى خلافت همان رنگ و انگ را مىگرفت كه خلافت ابوبكر گرفت وصميمى ترين يار او، خليفه دوم، پس از مدتها در باره انتخاب ابوبكر گفت:«كانتبيعة ابي بكر فلتة وقى الله شرها». (5) يعنى انتخاب ابوبكر براى زمامدارى كارى عجولانه بود كه خداوند شرش را باز داشت. از همه مهمتر اينكه ابوسفيان در پيشنهاد خود كوچكترين حسن نيت نداشت ونظر او جز ايجاد اختلاف ودودستگى وكشمكش در ميان مسلمانان واستفاده از آب گل آلود وبازگردانيدن عرب به دوران جاهليت وخشكاندن نهال نوپاى اسلام نبود. وى وارد خانهحضرت على -عليه السلام شد واشعارى چند در مدح آن حضرت سرود كه ترجمه دو بيت آن به قرار زير است: فرزندان هاشم! سكوت را بشكنيد تا مردم، مخصوصا قبيلههاى تيم وعدى در حق مسلم شما چشم طمع ندوزند. امر خلافت مربوط به شما وبه سوى شماست وبراى آن جز حضرت على كسى شايستگى ندارد.(6) ولى حضرت على -عليه السلام به طور كنايه به نيت ناپاك او اشاره كرد وفرمود:«تو در پى كارى هستى كه ما اهل آن نيستيم». طبرى مىنويسد: على او را ملامت كردوگفت:تو جز فتنه وآشوب هدف ديگرى ندارى.تو مدتها بدخواه اسلام بودى. مرا به نصيحت وپند وسواره وپياده تو نيازى نيست.(7) ابوسفيان اختلاف مسلمانان را در باره جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خوبى دريافت ودر باره آن چنين ارزيابى كرد: طوفانى مىبينم كه جز خون چيز ديگرى نمىتواند آن را خاموش سازد.(8) ابوسفيان در ارزيابى خود بسيار صائب بود واگر فداكارى واز خودگذشتگى خاندان بنى هاشم نبود طوفان اختلاف را جز كشت وكشتار چيزى نمىتوانست فرو نشاند. نظرات شما عزیزان: برچسبها: |